^باز هم چندپارتی از کوکی:]^
p¹
چشمات رو باز کردی..صبح شده بود..باز هم باید میرفتی مدرسه،
از اونجایی که رئیس شورای دانش آموزی و نماینده کلاس بودی امروز کلی کار توی مدرسه داشتی..
از جات بلند شدی و کارهای لازم رو انجام دادی و رفتی پایین..
ا.ت: سلامم ماماننن..سلام بابا جوننن
پدر و مادرت لبخندی زدن و در جواب بهت گفتن: صبح بخیر عزیزکم
خندیدی و لب زدی: صبحانه چی داریم؟...راستیی اون دوتا موز وحشی کجان؟
منظورت دوتا برادرای بزرگترت بود
مادرت با لبخند شیرینش به میز اشاره کرد: بیا بشین تا برات شیرکاکائو با پنکیک بیارم..اونا رفتن سرکار
جیغی کشیدی: آخ جون پنکیککک..فداسرمم
از اتوبوس زرد رنگ پیاده شدی و وارد مدرسه شدی..بچها دونه دونه بهت سلام میکردن..همه از تو خوششون میومد چون چهره خاصی داشتی..بعضی از حسود های مدرسه میگفتن تو عمل زیبایی انجام دادی اما اینطور نبود..اون قیافه خاص خودت بود..
میخواستی وارد کلاس بشی که به یکی از قلدر های مدرسه برخورد کردی: اوه..سلام..من عذرمیخوام
انتظار داشتی همون کاری رو که با بقیه انجام میده با توام انجام بده..یعنی کتکت بزنه...اما در جواب لب زد: اشکالی نداره مو قشنگ
و چشمکی زد و رفت!..خیلی تعجب کرده بودی..سرتو تکون دادی و وارد کلاس شدی که چندتا از دخترا اومدن سمتت: سلامم ا.تییی
ا.ت: سلاممم*لبخند
همه بچها میخواستن باهات دوست بشن..شاید بخاطر چهرت بود..شایدم بخاطر مهربونیت..
و خلاصه توی مدرسه خیلی محبوب بودی!
جوری شده بود که دبیر ریاضی یعنی جئون هم رفتارش با تو یه جور دیگه بود!
امروز هم با اون کلاس داشتید..
یه مرد جوون..قد بلند چهارشونه..جذاب..سختگیر جوری که همه بچها امتحان رو میافتادن..!
از طرفی..عجیب تر از همه اینه که سوالات امتحان امروز رو برات فرستاده بود و گفته بود که تمرینشون کنی..!!
وارد کلاس شد که از افکارت بیرون اومدی..همه سلامی بهش دادید و سکوت کردید..
جونگکوک: ممنونم.. خانم کیم ا.ت..لطفا بلندشید و به سوالات من جواب بدید..
بلند شدی: بفرمایید
ادامه داد: امروز قرار بود امتحان بگیرم درسته؟
ا.ت: بله..از فصل ۱۶ که میشه آمار
جونگکوک: ممنونم..می تونید بنشینید..
نشستی و جئون شروع کرد برگه هارو پخش کردن..
بهت که رسید..آروم دم گوشت لب زد:همون سوالاتی هست که برات فرستادم..موفق باشی
و رد شد و رفت..واقعا تعجب کرده بودی..رفتارش با تو خیلی مهربون بود اما با بقیه اخمو!
برگت رو دادی بهش و خواستی خدافظی کنی که لب زد: صبر کن..لطفا برگه هارو تو تصحیح کن
ا.ت: باشه..مشکلی نیست آقای جئون
دستش رو روی شونهت گذاشت: ممنونم خانم کیم
ادامه دارد..
این پارت خیلی چرت شد نه؟..پارت های بعدی قشنگتره..امیدوارم خوشت بیاد نیانای قشنگم=>
منتظر نظراتتون هستم..بوسس:))
چشمات رو باز کردی..صبح شده بود..باز هم باید میرفتی مدرسه،
از اونجایی که رئیس شورای دانش آموزی و نماینده کلاس بودی امروز کلی کار توی مدرسه داشتی..
از جات بلند شدی و کارهای لازم رو انجام دادی و رفتی پایین..
ا.ت: سلامم ماماننن..سلام بابا جوننن
پدر و مادرت لبخندی زدن و در جواب بهت گفتن: صبح بخیر عزیزکم
خندیدی و لب زدی: صبحانه چی داریم؟...راستیی اون دوتا موز وحشی کجان؟
منظورت دوتا برادرای بزرگترت بود
مادرت با لبخند شیرینش به میز اشاره کرد: بیا بشین تا برات شیرکاکائو با پنکیک بیارم..اونا رفتن سرکار
جیغی کشیدی: آخ جون پنکیککک..فداسرمم
از اتوبوس زرد رنگ پیاده شدی و وارد مدرسه شدی..بچها دونه دونه بهت سلام میکردن..همه از تو خوششون میومد چون چهره خاصی داشتی..بعضی از حسود های مدرسه میگفتن تو عمل زیبایی انجام دادی اما اینطور نبود..اون قیافه خاص خودت بود..
میخواستی وارد کلاس بشی که به یکی از قلدر های مدرسه برخورد کردی: اوه..سلام..من عذرمیخوام
انتظار داشتی همون کاری رو که با بقیه انجام میده با توام انجام بده..یعنی کتکت بزنه...اما در جواب لب زد: اشکالی نداره مو قشنگ
و چشمکی زد و رفت!..خیلی تعجب کرده بودی..سرتو تکون دادی و وارد کلاس شدی که چندتا از دخترا اومدن سمتت: سلامم ا.تییی
ا.ت: سلاممم*لبخند
همه بچها میخواستن باهات دوست بشن..شاید بخاطر چهرت بود..شایدم بخاطر مهربونیت..
و خلاصه توی مدرسه خیلی محبوب بودی!
جوری شده بود که دبیر ریاضی یعنی جئون هم رفتارش با تو یه جور دیگه بود!
امروز هم با اون کلاس داشتید..
یه مرد جوون..قد بلند چهارشونه..جذاب..سختگیر جوری که همه بچها امتحان رو میافتادن..!
از طرفی..عجیب تر از همه اینه که سوالات امتحان امروز رو برات فرستاده بود و گفته بود که تمرینشون کنی..!!
وارد کلاس شد که از افکارت بیرون اومدی..همه سلامی بهش دادید و سکوت کردید..
جونگکوک: ممنونم.. خانم کیم ا.ت..لطفا بلندشید و به سوالات من جواب بدید..
بلند شدی: بفرمایید
ادامه داد: امروز قرار بود امتحان بگیرم درسته؟
ا.ت: بله..از فصل ۱۶ که میشه آمار
جونگکوک: ممنونم..می تونید بنشینید..
نشستی و جئون شروع کرد برگه هارو پخش کردن..
بهت که رسید..آروم دم گوشت لب زد:همون سوالاتی هست که برات فرستادم..موفق باشی
و رد شد و رفت..واقعا تعجب کرده بودی..رفتارش با تو خیلی مهربون بود اما با بقیه اخمو!
برگت رو دادی بهش و خواستی خدافظی کنی که لب زد: صبر کن..لطفا برگه هارو تو تصحیح کن
ا.ت: باشه..مشکلی نیست آقای جئون
دستش رو روی شونهت گذاشت: ممنونم خانم کیم
ادامه دارد..
این پارت خیلی چرت شد نه؟..پارت های بعدی قشنگتره..امیدوارم خوشت بیاد نیانای قشنگم=>
منتظر نظراتتون هستم..بوسس:))
- ۳۱.۱k
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط